پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۷

روز جهانی کورش بزگ

تصویر

بازی حاکمان

تصویر
فقط کافیست بلند شوید وبایستید بازی حاکمان بهم می خورد

خلیج فارس

ما مردم خوب و شاهکاریم بسیار خوش و امیدواریم هربار کنند اختلاسی ما خنده‌زنان و بی‌بخاریم در نزدِ وطن‌فروش و جاسوس بسیار متین و با وقاریم در باطن‌مان "ریال" هستیم در ظاهرمان، یورو ، دلاریم تقویم برای ما سیاه است ده ماه از آن که سوگ‌واریم یا گریه برای اهل بغداد یا بر غم سوریه دچاریم دریا شده خشک؟ ، خب بخشکد! ما منبع ِ فحش ِ آبداریم! گر مدرسه توی روستا نیست ما فکر ریا و  افتخاریم چون در عوضش برای بغداد ما مدرسه‌‌های شیک داریم از بس که زبان پارسی را بسیار، همیشه، پاسداریم یک جای و محل، به نام ِ کوروش بر هیچ مکان نمی‌گذاریم ایرانی و عاشقِ شُعاریم چون عشقِ خلیج ِ فارس، داریم

باتمام اشکهایم

شرم تان باد ای خداوندان قدرت بس کنید !!! بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید !!! ای نگهبانان آزادی ! نگهداران صلح ای جهان را لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم سرب داغ موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را موج خون گر نه کورید و نه کر گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند بشنوید و بنگرید بشنوید این وایِ مادرهای جان آزرده است ! کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند بشنوید این بانگ فرزندهای مادر مرده است کز ستمهای شما هر گوشه زاری می کنند بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان روز و شب با خونِ مردم، آبیاری می کنند بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر بیدادتان را، بردباری می کنند دست ها از دستِ تان، ای سنگ، چشمان! بر خداست گر چه می دانم آنچه بیداری ندارد خواب مرگ بیگناهان است و وجدان شماست با تمام اشکهایم، باز- نومیدانه - خواهش می کنم بس کنید !!! بس کنید !!! فکر مادرهای دلواپس کنید رحم بر این غنچه های نازکِ نورس کنید بس کنید !!!

جامعه غوغا سالار

40 سال پیش قول داد آب و برق و خانه و بلیت اتوبوس رایگان بشه (( هنوز کسی مشکلی نداره))  هزاران نفر رو به جرم وطن پرستی بدون دادگاه اعدام کردن ((  کسی مشکلی نداره))  دختر و پسر دانشجو رو از ساختمان پرت کردن پایین ((  کسی مشکلی نداره))  هزاران نفر به جرم عقیده و تفکر و ملیت و مذهب کشتن و شکنجه دادن و مفقودالاثر هستن و هزاران نفر دیگم الان تو زندان هستن (( کسی مشکلی نداره))  جنگ 8 ساله راه انداختن کشور رو نابود کردن میلیون ها نفر داغ دار شدن (( کسی مشکلی نداره))  وعدهای سر خرمن و دروغین دولت (( کسی مشکلی نداره))  فقر، اعتیاد، خودفروشی، کلیه و قرنیه فروشی، تجاوز، بی کاری، تورم ، حجاب اجباری، کشیدن بقیه روی صورت بچه،  سرطان، بی  آبی و خشکسالی، صدا و سیمای میلی،   مواد شیمیایی، هوا آلوده،  آتش سوزی منابع طبیعی،  تولیدات بی کیفیت، کشتن کولبر،  مرزهای نا امن و دزدیدن مرزبانان، سرکار آمدن مسئولین بی لیاقت، فیلتر،  گشت ارشاد، نبودن امنیت شغلی، خود کشی، آمار زندانی ها (( کسی مشکلی نداره))  تبعیض بین زن و مرد - زدن تو سر خواهر و مادران و زنمان (( کسی مشکلی نداره))  

آزادی

تصویر
بر روی دفتر های مشق ام  بر روی درخت ها و میز تحریرم  بر برف و بر شن  می نویسم نامت را.  روی تمام اوراق خوانده   بر اوراق سپید مانده  سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر  می نویسم نامت را. بر تصاویر فاخر/ روی سلاح جنگیان/  بر تاج شاهان  می نویسم نامت را.  بر جنگل و بیابان  روی آشیانه ها و گل ها بر بازآوای کودکیم  می نویسم نامت را.  بر شگفتی شبها  روی نان سپید روزها  بر فصول عشق باختن  می نویسم نامت را.  بر ژنده های آسمان آبی ام  بر آفتاب مانده ی مرداب  بر ماه زنده ی دریاچه  می نویسم نامت را.  روی مزارع ، افق  بر بال پرنده ها   روی آسیاب سایه ها  می نویسم نامت را.  روی هر وزش صبحگاهان  بر دریا و بر قایقها  بر کوه از خرد رها  می نویسم نامت را.  روی کف ابرها بر رگبار خوی کرده  بر باران انبوه و بی معنا  می نویسم نامت را.   روی اشکال نورانی  بر زنگ رنگها   بر حقیقت مسلم  می نویسم نامت را.  بر کوره راه های بی خواب  بر جاده های بی پایاب  بر میدان های از آدمی پُر  می نویسم نامت را.  روی چراغی که بر می افروزد   بر

زندگی

زندگی را بنویسید: "تظاهر کردن" به ریاکاری خود فیس و تفاخُر کردن آبکی بودن و زیرآب زدن در خشکی خویشتن را همه جا ماه تصوّر کردن تک‌خوری کردن و گاهی همگانی خوردن از همه بردن و تا خرخره را پر کردن میکروفن دیدن و جوگیر شدن در هر جمع گوش ملّی به کف آورده و خُرخُر کردن هر که شد معترض از وضع، به زندان بردن نان هر دربه‌دری یک تنه آجر کردن در فلان جای همه خلق، فشار آوردن یا فلان جای فلان خلق، نِشادُر کردن پشتِ پا بر دل بیدار هنرمند زدن به عوض از تن لش‌دار(!) تشکّر کردن گاه در قصر و سونا و جکوزی لولیدن گاه با پشم و شپش، چانه به آخور کردن هرکجا جور شود، دادن فتوا...مثلاً: آب در شیر نمودن، جهت کُر کردن! زندگی را بنویسید همان دلمه‌ی پیچ دلمه یعنی سر هر کوفته چادر کردن

زن که باشی

زن که باشی ترس های کوچیکی داری از کوچه های بلند از غروب های خلوت و از خیابون های بدون عابر میترسی  از صدای موتور سیکلت ها و دو چرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها میچرخند میترسی  از بوق ماشین هایی که ظهر های گرم تابستون جلوی پاهات ترمز میکنندد و تو فقط چهره ادم هایی رو میبینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج میزند ...... زن که باشی ترس های کوچکی داری ......... زن که باشی ....... مهربانی ات دست خودت نیست خوب میشوی حتی با انان که چندان با تو خوب نبوده اند دلرحم میشوی حتی در مقابل انهاییی که چندان رحمی به تو نداشتن ....... زن که باشی ........ در باره ات قضاوت میکنند در باره هر لبخندی که بی ریا نثار هر احمقی کرده ای  در باره زیبایی هایت که دست خودت نبوده و نیست در باره تارهای موهایت ........ که بیخیال از نگاه شک الوده ی احمق ها از روسری بیرون ریخته اند .......... در باره روح و جسمت در باره تو و زن بودنت عشقت قضاوت میکنند ........ از دست نوشته های فروغ فرخزاد 

دلم برای باغچه میسوزد

کسی به فکر گل ها نیست  کسی به فکر ماهی ها نیست  کسی نمی خواهد  باورکند که باغچه دارد می میرد  که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است  که ذهن باغچه دارد آرام آرام  از خاطرات سبز تهی می شود  و حس باغچه انگار  چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست . حیاط خانهٔ ما تنهاست  حیاط خانهٔ ما  در انتظار بارش یک ابر ناشناس  خمیازه می کشد  و حوض خانهٔ ما خالی است  ستاره های کوچک بی تجربه  از ارتفاع درختان به خاک می افتد  و از میان پنجره های پریده رنگ خانهٔ ماهی ها  شب ها صدای سرفه می آید  حیاط خانهٔ ما تنهاست . پدر میگوید :  ( از من گذشته ست از من گذشته ست  من بار خود را بردم و کار خود را کردم ) و در اتاقش ، از صبح تا غروب ، یا شاهنامه می خواند  یا ناسخ التواریخ  پدر به مادر می گوید : ( لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ  وقتی که من بمیرم دیگر  چه فرق می کند که باغچه باشد  یا باغچه نباشد برای من حقوق تقاعد کافیست . ) مادر تمام زندگیش  سجاده ایست گسترده  درآستان وحشت دوزخ  مادر همیشه در ته هر چیزی  دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه  آلوده کرده است . مادر تمام

بعد از هزارو چهار صد سال همچنان طبل حسین می غرد

💥 بعد از هزار و چهارصد سال همچنان طبل حسین می غرد 🔹آیا صدای طبل حسین عدالت را بیدار و یا عدالت را خفه می‌کند؟  🔹آیا طبل حسین باعث شد که روحانیون و مداحان با عرق جبین ارتزاق کنند یا با تولید خرافه و گسترش دروغ در اطراف منابر، دکان‌داری کنند؟ 🔹پنجاه و یک میلیون نفر زیر خط فقر رفته‌اند و حقوق بازنشستگان فرهنگی کمتر از دو میلیون تومان است و طبل حسین همچنان می‌غرد. 🔹معادن کشور همه به بخش خصوصی که همان خاندان روحانیون و سرداران نظامی است رسیده و دریای خزر به روسیه واگذار شده تنها سهم اندکی بجا مانده و طبل حسین همچنان می‌غرد. 🔹کارخانه‌ها و کارگرانش با قیمت پایین به بخش خصوصی خودی‌ها رسیده و یک‌صد و پنجاه میلیارد دلار پول آزاد شده و تنها بیست میلیارد آن به صورت جنس به کشور بازگشته و بقیه به حساب‌های بانکی دیگران رفته و طبل حسین می‌غرد. 🔹خون‌بهای مردم ایران در سوریه و یمن و عراق و لبنان و فلسطین و بحرین و سومالی و.... هزینه می‌شود در صورتي‌كه شرافت‌مندان ایرانی با فروش کلیه و اعضای پیکر خود به پاکی زندگي ميکنند و طبل حسین همچنان می‌غرد. 🔹آوای اختلاس حکومتیا

وقتی جای مظلومین ومفسدین عوض میشود

🔹6ماه حبس و 30 ضربه شلاق مجازات خبرنگاران باغ‌ملکی به جرم حمایت از دانش آموزان فقیر! 🔹سال گذشته کاظم دانش آموز باغ‌ملکی که در مدرسه روستایی درس می خواند به علت عدم توانایی مالی در پرداخت مبلغ ۲۰ هزارتومان از مدرسه اخراج شد. 🔹پس از این اتفاق تلخ خبرنگاران پایگاه خبری باغملک‌نیوز برای کمک به بازگشت این دانش آموز وارد ماجرا شدند و با انتشار خبر و مصاحبه ای به انتقاد از اقدام سخیفانه مدیر مدرسه پرداختند. 🔹با انتشار این خبر مسئولین باغ‌ملکی برای سرپوش گذاشتن بر این بی کفایتی کاظم را به مدرسه بازگرداندند و بر علیه خبرنگاران پایگاه خبری باغملک نیوز طرح شکایت کردند که متاسفانه پس از تشکیل دادگاه این پرونده علی رغم ارائه مستندات قوی از سوی خبرنگاران و شهادت پدر کاظم دانش آموز اخراج شده ؛ قاضی پرونده در اقدامی عجیب خبرنگاران را به تحمل ۶ ماه حبس و ۳۰ ضربه شلاق محکوم کرد! 🔹شرم آور اینجاست که پدر کاظم دانش آموز روستایی باغملک نیز که توان مالی پرداخت ۲۰ هزارتومان را نداشته به حبس و شلاق محکوم شده است. 🔹فرزندش را از مدرسه اخراج کردند و خودش را می خواهند زندانی کنند ، آیا

ایران

تصویر
نترسيد! نيازى به كمك نيست! اينجا هم سوريه، ميانمار، يمن، فلسطين، لبنان يا عراق نيست. اینجا ایران خودمان منطقه سيدي كرمان است

چوپان دروغگو نگارش جدید

یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچ کس نبود . چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی ، گوسفندان را به چرا می برد . مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند ، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد . او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند . برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ... یک روز چوپان شروع کرد به فریاد : آی گرگ آی گرگ! وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است! آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است . اما از آن پس ، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد : گرگ ، گرگ ، آی مردم ، گرگ . وقتی مردم ده ، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ ، گوسفندی را خورده است . این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ ، گوسفندی را خورده بود! روزی مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند . از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ... چوپا